چطور شرلوک هلمز در ایران به یک شخص حقیقی تبدیل شد و خاطراتش با انقلاب مشروطه نیز در هم پیچید؟ احسان نوروزی از ظهور شرلوک هلمز در ایران میگوید.
احسان نوروزی (منبع)
شرلوک هلمز بسیار پیش از آنکه آوازهاش به ایران برسد، این کشور را دیده بود. نخستین ترجمه فارسی از داستانهای شرلوک هلمز در سال ۱۹۰۵ منتشر شده است، اما بنا به ادعای خود شرلوک هلمز، او در اوایل دهه ۱۸۹۰ به پرشیا سفر کرده است؛ دستکم این چیزی است که او در نخستین داستان از مجموعهی بازگشت شرلوک هلمز،« ماجرای خانهی خالی»، به واتسون میگوید در توضیح سالهایی که ناپدید شده و همه او را مرده پنداشته بودند. «دو سال سفر کردم در تبت […]. سپس از میان پرشیا گذشتم و به مکه سر زدم…»
برای باور کردن حرفش، میتوان شواهد دیگری نیز در داستانهایش یافت. شرلوک هلمز عادت دارد ذخیرهی توتونش را در «تکلنگهی دمپایی ایرانی»اش نگه دارد؛ نکتهای که دستکم در سه داستان به آن اشاره میشود. او حتی در پایان داستان «پروندهی هویت» به واتسون میگوید: «شاید آن گفتهی فارسی را به یاد داشته باشی که میگوید 'خطر هست برای کسی که تولهی ببر را میرباید، و خطر هست برای کسی که وهم یک زن را از او بقاپد'.» و بعد تصریح میکند که «در آثار حافظ همانقدر معنا و معرفت جهان هست که در آثار هوراس.»
این اشاراتْ عجیب نخواهند بود اگر بدانیم که نام خروارها شهر و کشور بیگانه دیگر را هم میتوان در داستانهای شرلوک هلمز پیدا کرد چرا که قلمروی کاری این «کارآگاه مشاور» در واقع بازتابی از گسترهی امپراتوری بریتانیا تا پیش از جنگ جهانی اول بود. تخیل ادیب بریتانیایی میتوانست در همان گسترهی وسیعی سرک بکشد که نیروهای اقتصادی و نظامی امپراتوری درنوردیده بودند.
سرنخهای بیشتری برای ردیابی خیالی ماجراهای هلمز در ایران نداریم، اما مواجهه ادبیات و زبان فارسی با مجموعه داستانهای شرلوک هلمز هم خالی از ماجرا نیست. در واقع، نخستین ترجمه فارسی از داستانهای شرلوک هلمز خیلی زود و در همان سالهای اوج شروع نهضت ترجمه در ایران انجام شد. نهضت ترجمه آثار خارجی که در اواسط قرن نوزدهم شروع شده بود، اما، بیشتر معطوف به رمان، تاریخ و نمایشنامه بود و عمدتاً از طریق زبان فرانسه. فارغ از یکی دو نمایشنامهی شکسپیر و رمان رابینسون کروزو اثر دفو، تقریبا مابقی نخستین ترجمههای فارسی از زبان فرانسوی بودند که زبان خارجی آموزشی دارالفنون هم بود.
وقتی هم میر اسماعیل عبداللهزاده در سال ۱۲۸۴ شمسی مجلدی از «مصنفات کونان دویل» را تحت عنوان «کتاب شرلوک خومس» منتشر کرد، نشان وساطت زبان روسی بر جبین نام قهرمان اثر معلوم بود. (در ۱۲۸۳ هم عبدالحسین میرزا مؤیدالدوله یکی از داستانهای شرلوک هلمز را از عربی ترجمه کرده بود) سه داستانی که در این مجلد گنجانده شده «واقعهی عینک طلایی»، «شرح حالات شارل آوغوست میلویرطون» و «خوانین دهات»اند که هر یک به دلخواه مترجم فصلبندی شدهاند. مقدمهی عبداللهزاده بر این کتاب نشان میدهد که او شرلوک هلمز را شخصیتی واقعی پنداشته است و فریب عنوان «خاطرات شرلوک هلمز» را خورده است. او در معرفی شخصیت هلمز مینویسد «یکی از اشخاص زیرک باهوش انگلستان که از ابتدای جوانی تا اواخر عمر، تمامی حواس و قوای خود را به حل رموز مشکله و مهمات دقیقه مصروف داشته […] به حدی که غالباً پلیسهای لندن در کشف رموز و حل مشکلات محتاج هوش و فراست او میشدند […] تا زمانی که دست اجل گریبان حیات شرلوک خمس را چاک زده از عالم فانی به سرای دیگر منتقل گردید». او مدعی است که «حکایات غریبه و اتفاقات عجیبه که از هوش و ذکای محیرالعقول شرلوک خمس در این کتاب ذکر میشود، دکتر واتسون پس از مرگ او به رشتهی تحریر کشیده و به جهت خدمت به ملت خود به طبع رسانیده است.» مترجم در انتهای مقدمهاش یادآور میشود که این «شرح احوال و سرگذشت شرلوک خمس» نشان میدهد که «خداوند عالمیان چه مایه هوش و فطانت در نهاد آدم به ودیعت نهاده».
ادوارد براون، ایرانشناس انگلیسی، در جلدسوم از کتابش «تاریخ ادبیات ایران» (۱۹۲۰)، به ترجمهی عبداللهزاده از شرلوک هلمز اشاره کرده و «انشا»ی ترجمهی او را «در نهایت سلاست و روانی» میداند و آن را به عنوان کتاب مناسبی برای آموختن زبان فارسی (برای انگلیسیزبانها) پیشنهاد میکند، هرچند یادآور میشود که در مقایسه با عثمانی که شرلوک هلمز در آن رواج دارد، گیر آوردن نسخهای از ترجمهی عبداللهزاده در ایران سخت است.
از حذفیات، اشتباهات و تصرفات عبداللهزاده که بگذریم، بعضی تغییراتش در متنْ حاوی معانی ضمنی جالبی هستند. برای مثال، در داستان «واقعهی عینک طلایی»، زن روس مهاجر در شرح گذشتهی خویش در روسیهی تزاری میگوید «ما اصلاحطلب بودیم ــ انقلابی ــ نیهیلیست.» اما مترجم که این مجموعه را کمتر از یک سال قبل از انقلاب مشروطه به چاپ رسانده است، تمام این مخالفان سلطنت را (احتمالاً به ناچار) تقلیل داده به اصطلاحی که باب روز بوده است: «ما از اشخاصی بودیم که خواهان سلطنت مشروطه بودیم». بدین ترتیب، این داستان میتوانسته به عنوان شرح عواقب وخیم مشروطهخواهی قرائت شود.
نکتهی جالبی که در ترجمه داستان دوم مجموعه به چشم میخورد، پایانبندیاش است؛ وقتی شرلوک هلمز بالاخره عکس «یکی از بزرگترین اشخاص در زمان خودش در دولتسرای شاهی» را به چنگ میآورد، در جواب دکتر واتسون که از دیدن عکس و اسم آن خانم حیرت کرده، انگشت به لب میگذارد و او را به رازداری فرامیخواند. در ترجمهی میر اسماعیل عبداللهزاده، و احتمالا برای توضیح ژستی که برای مخاطب ایرانی شناختهشده نیست، جملهای هم در دهان شرلوک هلمز گذاشته شده است: «المجالس بالامانات» که درواقع حدیثی نبوی در توصیه به رازداری است.
«کتاب شرلوک خومس از مصنفات کونان دویل به ترجمهی میر اسماعیل عبداللهزاده» که اکنون یکی از معدود نسخههایش در آرشیو نفایس کتابخانه ملی ایران نگهداری میشود در «مطبعهی خورشید» منتشر شده است. مطبعهی خورشید نخستین چاپخانه سربی خصوصی ایران (در خیابان ناصریه، ناصرخسرو فعلی، جنب شمسالعماره) بود و یک سال پس از انتشار این کتاب (و با وقوع انقلاب مشروطه و تشکیل پارلمان) تعطیل شد و تجهیزاتش به نزدیکی میدان بهارستان منتقل شد تا اولین مطبعه اختصاصی پارلمان باشد.
این اما تنها شروع ماجراهای ایرانی شرلوک هلمز بود. منتظر قسمت دوم این نوشته باشید....